هادیشهر
کلیاتی در باره محال گرگر ، تاریخ و سرنوشتاین منطقه ، بزرگان ادیبان شاعران و کلاً در باره گذشته و حال و ...مطالب خواندنی گوناگون و متنوع...
نگارش در تاريخ یک شنبه 30 بهمن 1390برچسب:خاطرات بزرگان, توسط آراز

با توجه به علاقمندی که دوستان نسبت به "تاریخ زنده ی صد سال اخیر محال گرگر ، جناب آقای حاج حبیب الله شاپوری گرگری " نموده اند ، از امروز خاطرات ایشان را که در حقیقت تاریخ یک صد سال اخیر این منطقه میباشد برایتان درج میکنم و همین خاطرات را در گروه سرزمین ارس و گروه گرگر و در صفحه خودمان در فیسبوک نیز منتشر مینماییم باشد که تاریخ روشنی از منطقه در دست داشته باشیم . از عکس های یادگاری قدیمی شما هم میتوانیم بنام خودتان در زیر این مطلب استفاده میکنیم . البته مطالب جدیدی هم آقای شاپوری اضافه خواهند نمود .
بنام هستی بخش جهان و جهانیان
مقدمه
با اینکه از اوان طفولیت و دوران تحصیلات ابتدائی در ذهنم خطور می کرد چه بهتر می بود انسان از روزی که تقریباً خود را شناخت و وارد در جمع و اجتماع می شود سرگذشت و پیشامدهای زندگی را جزء به جزء در دفتری یادداشت کند . تا پس از طی دوران تحصیلی و سنین بالا با مرور به دفتر مذبور که واقعاً سند و مدرک گویای زندگی شخص است چقدر محظوظ و مشعوف و ای بسا مغموم و مهموم می گردد چنانکه اطلاع کامل دارم هستند از اشخاصی که اگر از دوران طفولیت هم چنین مجموعه ای جمع آوری نکرده باشند ولی بر بسیاری از یاران شغلی خود که چنین مجموعه تهیه کرده اند تاسف کردند . برای شخص اینجانب که مقدور و میسور نشد ولی چه باید کرد که تقدیر چنین بوده است .افسوس بر آن عمر گرانمایه که بگذشت
ما ازسره تقصیر و خطا در نگذشتیم


ادامه مطلب

ادمین ها
درباره زیارتگاهی که بالاتر از قدمگاه و در نزدیکی بایر قرار داد، چه اطلاعاتی دارید؟
 آقای ایوب محمودی علمداری
در مورد تاریخچه آن چیز زیادی نمی دانم، تنها چیزی که از گذشتگان شنیده ام این است که 2 نفر در آنجا دفن شده اند. یکی پدر جلیلی ها با نام اجاقعلی و دیگری یکی از افراد اردوی آق قویونلوها که از تبریز به اینجا آمده و در حاشیه رود ارس اتراق کرده بودند.
همچنین شنیده ام که چندین بار تیرهایی که در ساخت گنبد زیارتگاه به کار رفته، کنده شده است. البته این کار به دست انسان انجام گرفته است.

 

مطلب بصورت کامل در ادامه


ادامه مطلب


 

فرخنده سالروز ولادت پیامبر اکرم (ص) و امام صادق (ع) گرامی باد !

مـــــژده ایـــدل کــه مـهــیــن آیـت یــزدان آمــد

مــشــعــل راه هـدا خـتــم رســـولان آمـد

تـا زنـــده پـــرچـــم تــوحـیــد بـهـر بـــام و دری

بـهـر نــابـودی اصــنـــام شــتــابـان آمــد

مـسـلـمـیـن را بـده از قـول خــــداونـــد نــویـــد

اشــرف خـلـق جـهـان نـیـر تــابـــان آمـد

اسم تو نور امـید است و صفای سینه هاست

دین تو اسلام عشق است و بدور از کینه هاست

روز میـلادت شدم مست می عرفان تو

آیه شرع است و حق است، خط به خط قرآن تو . . . 

امشب سخن ازجان جهان بایدگفت / توصیف رسول(ص) انس و جان باید گفت

در  شـــــام  ولادت دو  قــطب عالم / تبریک به  صــاحب الزمان (عج) باید گفت . . . 

گوش کن هفت آسمان در شور و حالی دیگرند

عرشیان و فرشیان نام محمّد می‌برند

ولادت حضرت محمد بر شما مبارک 

محمّد وارث پیغمبران است / که او سلطانِ شهرِ دلبران است

به حق فرمود حق لایزالی / محمّد علت خلقِ جهان است . . .

میلاد خاتم پیامبران بر شما مبارک 

دو چشمِ آمنه بر روی احمد / گره خورده دلش بر موی احمد

گهی خندان گهی محو تماشا / چو می‌بیند خمِ ابروی احمد

خجسته میلاد پیامبر اکرم مبارک باد 

جهان را حق به عشقش آفریده / وجودش کلِ هستی را خریده

بگویم از مه رویِ محمّد / کسی زیباتر از او را ندیده . . .

 


 

نگارش در تاريخ جمعه 14 بهمن 1390برچسب:خاطره ها, توسط آراز

» ادمین های گروه:
استاد، درباره تاریخچه مسجد قدمگاه برایمان بفرمائید.
»» آقای ایوب محمودی علمداری:
همانطوری که قبلاً هم عرض کردم، تاریخ مدونی از گذشته این منطقه وجود ندارد، اما این را می دانم قبل از اینکه در آنجا مسجدی وجود داشته باشد، یکی از اجداد من، شخصی به نام «شیخ شریف» در آنجا دامداری می کرده است. ظاهراً شبی در خواب به ایشان الهام می شود که در آنجا مسجدی بنا کند. این موضوع چندین بار اتفاق می افتد تا اینکه او این جریان را با دیگران در میان می گذارد. از او می خواهند تا برای اثبات ادعای خود، نشانه ای بیاورد؛ او نیز یک سنگ سیاه به اندازه استکان و شبیه هجرالاسود و شی دیگری شبیه انگشتر و مهر به آنها نشان می دهد. اینکه این اشیاء چگونه و از چه طریقی به دست ایشان رسیده بود، رازی است که بنده از آن بی اطلاع هستم. سنگ قبلاً در نزد مادرزن ام نگهداری می شد که پس از فوت ایشان، به پسر عمویم در تبریز سپرده شد. حلقه یا همان انگشتر نیز در منزل برادرم نگهداری می شود.
» ادمین های گروه:
استاد، شیخ شریف تقریباً چند نسل قبل از شما زندگی می کرده است؟



»» آقای ایوب محمودی علمداری:
پدربزرگ من «حاج محمود» و پدر ایشان «حاج عبدالله» بودند، پدربزرگ «حاج عبدالله» اسمش «بدل» بود. از «بدل» تا «شیخ شریف» را که 6-7 نسل قبل از من زندگی می کرده اند، حضور ذهن ندارم.
اینگونه بود که زمینه برای ساخت مسجد فراهم شد. از زبان «شیخ شریف» نقل شده است که نیمه های یک شب در آغل بودم که دو نفر پیش من آمده و گفتند که آمده ایم تا گوسفندان «میرزاعلی» را با خودمان ببریم. گفتم که اکنون دیر وقت است. چراغی هم نداریم که گوسفندان او را از دیگر گوسفندان تشخصی بدهیم. بروید و صبح برگردید. گفتند اگر اجازه بدهید ما خودمان می توانیم گوسفندان را تشخیص دهیم! گفتم اگر می توانید این کار غیرممکن را انجام دهید، بفرمائید؛ من هم تا جایی که بتوانم کمکتان می کنم. داخل آغل شدند و تعدادی گوسفند را همراه خود بیرون آوردند. وقتی که دقت کردم با کمال تعجب دیدم دقیقاً همان گوسفندان «میرزاعلی» را آورده اند. بدون هیچ کم و کاستی! این موضوع برایم خیلی عجیب بود که ایشان چگونه توانسته بودند در آن تاریکی شب و بدون چراغ، گوسفندان مورد نظر را بیابند! این از نظر من غیر طبیعی بود. پس از چندی در جای آغل مسجدی بنا شد و نام آن را به این خاطر که امامزاده ای برای تاسیس در آنجا پیش قدم شده بود، «قدمگاه» نهادند. بعدها از طرف اهالی محل تجدید بنا صورت گرفت و زیربنای آن افزایش یافت.
» ادمین های گروه:
استاد، اولین کسانی که به این محل آمده و در آن سکنی گزیدند و شهری به نام «علمدار» را بنا نهادند، چه کسانی بودند؟
ادامه مطلب را بخوانید

نگارش در تاريخ شنبه 8 بهمن 1390برچسب:, توسط آراز

آدمینهای گروه ارس محالی در یک اقدام بجا و شایسته جهت ارج نهادن به چهره های ماندگار منطقه ، دیداری داشته اند با آقای ایوب محمودی علمداری یکی از معلمان زحمت کش منطقه و نشست و مصاحبه ای صمیمانه با ایشان انجام داده اند که در گروه انتشار یافته ، اینجانب بخاطر اینکه دسترسی همه افراد به این مطالب ممکن نیست این واقعه زیبا را چون خاطره ای از خاطرات خود حساب کرده و در دفتر خاطرات خودم منتشر میکنم . با آرزوی موفقیتهای بیشتر برای گروه ارس محالی و طول عمر با عزت وعظمت برای آقای محودی علمداری.

گزارش اختصاصی گروه "سرزمین ارس " (ارس محالی ) با آقای ایوب محمودی علمداری

برای آشنایی هر چه بیشتر با منطقه و مردمان آن، بر آن شدیم تا سلسله گزارش هایی را تدارک دیده و در اختیار شما عزیزان قرار دهیم. پس از بحث و گفتگو اولین شخصی که برای این منظور انتخاب کردیم، جناب آقای ایوب محمودی علمداری بودند. با دوستان هملاهنگ شده و قرار گذاشتیم تا به حضور ایشان شرفیاب شده و از محضرشان بهره مند شویم. در تاریخ 26 آذر 1390 در ساعت 21 ، در یک شب سرد پاییزی، ایشان و همسر محترم شان استقبال گرم و صمیمانه ای از ما به عمل آورده و ما را مهمان خانه شان کردند. گزارشی که در ادامه خواهید خواند، نتیجه این دیدار به یادماندنی با این بزرگوار است

برای مطالعه این خاطرات شیرین زوی همین لینک کلیک کنید